خلوت گاهی خلوتی لازم است؟
مگه نه؟
شایدم لازم نباشه،کسی چه می دونه.
| ||
امروز روز دوم سفر پیاده است.خوشبختانه امروز هم مانند دیروز گذاشتند تا ساعت نه بخوابیم و اصلا ما را ساعت سه و نیم بیدار نکردند.تازه صبحانه ی مفصلی هم خوردیم،و بعد راه افتادیم. خدا را شکر اصلا داخل کفش هایم سنگ و میخ و خاک و از این قبیل نرفت.حتی شاید باورتان نشود که پاهایم یک آبله هم نزد. ماشین آب هم که زود به زود می ایستاد. اصلا هم نگران نبودی چون اگر هم عقب می ماندی،ماشین عقب مانده بر بود که سوار می کردت و می بردت جلو کاروان. اصلا هم عرق جوش نمی زدی از بس که هوا خوب بود. وقتی که حاجتی برایت پیش می آمد،با آفتابه ی پر از آبی که بلافاصله در اختیارت می گذاشتند حاجت روا می شدی. خلاصه کلا در رفاه بودیم. اما اصلا نباید اینگونه باشد که ما سفر پیاده می رویم که در سختی باشیم. ولی این جوری که شما مارا در رفاه می برید اصلا ثوابی ندارد که.
[ سه شنبه 92/6/12 ] [ 6:0 عصر ] [ هادی سیاوش کیا ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |